معرفی وبلاگ
امام علی (ع): هر چيز داراي سيماست ، سيمای دين شما نماز است.( بحار الانوار، ج ,82 ص 227 )
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1219245
تعداد نوشته ها : 703
تعداد نظرات : 69
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

ابن جوزى ، در کتاب منتظم خویش ، در حالات عمر بن خطّاب مى نویسد: زمانى که عمر به خلافت رسید، به او خبر دادند که مهریه همسران پیامبرصلّى اللّه علیه و آله پانصد درهم ، و مهریه حضرت فاطمه علیهاالسّلام در ازدواج با على علیه السّلام چهارصد درهم بود.

او بر اساس اجتهاد و سلیقه خویش ‍ چنین استنباط کرد که مهریه زنان مسلمان ، نباید از مهریه دختر والا مقام پیامبر حضرت فاطمه علیهاالسّلام ، بیشتر باشد.

براى همین ، روزى براى سخنرانى بالاى منبر رفته و بعد از حمد و ثناى الهى چنین گفت : اى مردم ! مهریه زنان خویش را از چهار صد درهم افزونتر نکنید، هر کس بیشتر از مقدارى که معین کرده ام براى همسرش مهریه قرار دهد؛ زیادى آن به بیت المال مسلمین تعلق خواهد داشت و آن مقدار اضافى را از شما اخذ کرده به حساب حکومت واریز خواهم کرد. مردم ، از ترس خلیفه ، هیچ اعتراضى نکرده و ساکت نشسته بودند.
در این هنگام ، زنى از وسط جمعیتِ زنان بلند شده و در حالیکه معترضانه با دستش بسوى خلیفه اشاره مى کرد؛ فریاد برآورد: چطور این وجه زیادى بر تو حلال خواهد بود، در حالیکه این مخالفت با قرآن است ، خداوند مى فرماید: (وَ آتَیْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَاءْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً:اگر مال فراوانى بعنوان مهریه به همسرتان پرداخته اید، چیزى از آن را پس نگیرید.) عمر، بعد از شنیدن استدلال قرآنى آن زن ، شرمگینانه گفت : یک زنى حرف صحیح مى گوید و مردى اشتباه مى کند

دسته ها : فیض در فیض

اصبغ بن نباته مى گوید: در جنگ جمل ، در کنار حضرت مولى الموحّدین، امام على علیه السّلام ایستاده بودم که مردى پیش حضرت آمده و گفت : یا امیرالمؤ منین ! این قوم تکبیر مى گوید و ما هم مى گوئیم لشگر طلحه و زبیر لااِلهَ اِلاّاللّهْ مى گوید و ما هم مى گوئیم ، آنها نماز مى خوانند و ما هم نماز مى خوانیم ؛ پس براى چه ، با آنها مى جنگیم و مبارزه مى کنیم؟


امام على علیه السّلام فرمود: براى این آیه مى جنگیم که مى فرماید: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ اتَیْنا عیسَى بْنَ مَرْیَمَ الْبَیَّناتِ وَ اَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما اقْتَتَلَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمْ البَیَّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ امَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَاللّهُ ما اقْتَتْلَوُا وَ لکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ:


بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم ، برخى از آنها، خدا با او سخن مى گفت ، و بعضى را درجاتى برتر داد و به عیسى ابن مریم ، نشانه هاى روشن دادیم ؛ و او را با روح القدس تائید نمودیم ؛ و اگر خدا مى خواست ، کسانى که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانه هاى روشن که براى آنها آمد.


در اینجا امام على علیه السّلام فرمود: مائیم آن نشانه هاى روشن که بعد از پیامبر قرار گرفته ایم. ولى این امتها اختلاف کردند، بعضى ایمان آوردند و بعضى کافرِ باطنى شدند؛ اگر خدا مى خواست با هم پیکار نمى کردند، ولى خداوند آنچه را مى خواهد انجام مى دهد.


مائیم که ایمان آورده ایم و آنها هستند که در باطن ، کافر شدند. در اینجا آن مرد گفت : قسم به خداى کعبه ! آنها در برابر حق، کافر شدند. بعداً حمله کرده و مبارزه سختى کرد و به شهادت رسید. رحمت خداى بر او باد

دسته ها : فیض در فیض
واى بحال روزى که زندگى رهبران دینى همسطح با ثروتمندان باشد! و بیچارگان و محرومان فراموش شوند.
مرحوم آقا وحید بهبهانى (متولد 1116 - متوفى 1205 ه‍) یکى از علماى بزرگ امامیه و استاد دانشمندانى همچون میرزاى قمى ، کاشف الغطا و سید بحرالعلوم ، مى باشد وى دو فرزند، بنامهاى محمد على و محمد اسماعیل ، داشت
روزى عروسش (همسر آقا محمد اسماعیل ) را دید که لباسهاى گرانبها و عالى پوشیده است ، به پسرش اعتراض کرد که چرا براى همسرت ، لباس ‍ فاخر خریده اى ؟ پسرش با یک آیه قرآن ، جواب روشنى داد و گفت : (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذینَ آمَنُوا فىِ الْحَیوةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقیامَةِ:بگو: چه کسى زینتهاى الهى را، که براى بندگان خود آفریده و روزیهاى پاکیزه را، حرام کرده است ؟! بگو: اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند [اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند ولى ] در قیامت ، خالص براى مومنان خواهد بود.) مگر اینها حرام است ؟
لباس فاخر و زیبا را چه کسى حرام کرده است ؟ آقا وحید فرمود: فرزند عزیزم ! من نمى گویم که اینها حرام است البته که حلال است ؛ امّا من روى حساب دیگرى مى گویم ، من مرجع تقلید و پیشواى این مردم هستم ؛ در بین این مردم طبقات زیادى وجود دارد که نمى توانند، این نوع لباس ها را تهیه کرده و بپوشند و ما که نمى توانیم این لباسى که خودمان مى پوشیم ، براى مردم تهیه کنیم ؛ ولى یک کار دیگرى از ما ساخته است و آن همدردى کردن با آنها است . بعنوان مثال : اگر زنِ یک مرد فقیرى - که توانائى ندارد- از او لباس فاخر بخواهد؛ او یک مایه تسکین خاطر دارد به همسرش مى گوید: درست است که ما ثروتمند نیستیم ، امّا مثل آقا وحید، و خانواده او زندگى مى کنیم ؟

واى به حال آن روزى که ، ما هم زندگیمان را هم سطح طبقه مرفه و ثروتمند قرار دهیم که این یگانه تسلّى خاطر و کمک روحى فقرا هم از دست برود. من به این منظور مى گویم که زهد ما، همدردى با فقرا باشد.

بلى ، روزى که دیگران توانائى پوشیدن لباس فاخر داشتند، ما هم مى پوشیم


دسته ها : فیض در فیض
عمر بن خطّاب مى گوید: روزى ، در کنار جمعى از طایفه خود، (بنى عدى) ایستاده بودم که سلمان فارسى از کنار ما مى گذشت . او را صدا کرده و گفتم :اى ابو عبدالله ! چرا نزد ما نمى آیى ، تا از دنیاى ما بهره مند شوى ؟ سلمان گفت : آرى !! مى خواهم از دختر تو (خواهر حفصه) خواستگارى کنم
از این سخن ناراحت شده و به دوستان اطراف خود گفتم : مى بینید محمدصلّى اللّه علیه و آله چقدر مقام این مرد عجمى اَلْکَنْ را، بالا برده است و او را این چنین گستاخ و پررو کرده است ؛ تا آنجا که به این راحتى از دختر یک عرب ، خواستگارى مى کند؟!
سپس در حالى که از خشم و ناراحتى ، به خود مى پیچیدم ، نزد پیامبرصلّى اللّه علیه و آله آمده و به آن حضرت گفتم : اى رسول خدا! این قدر مقام افراد بى ارزش ‍ را بالا نبر، تا بر اشراف اصحاب تو برترى جسته و افزون طلبى کنند
پیامبرصلّى اللّه علیه و آله فرمود: مگر چه اتفاقى رخ داده است ؟
و من هم ، ماجراى خواستگارى سلمان را مطرح کردم .
پیامبرصلّى اللّه علیه و آله فرمود: واى بر تو اى عمر! آیا دوست ندارى دخترت همسر سلمان بشود و او به تو نزدیک و تو مشتاق او شوى ؟ آیا میدانى که بهشت ، مشتاق سلمان است ؟ و خداوند درباره او و قریش ، این آیه را نازل فرموده است : اُوْلئِکَ الَّذینَ اتَیْناهُمْ الْکِتابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَاِنْ یَکْفُرْبِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَ کَّلْنابِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ:بندگان هدایت یافته خداوند، کسانى هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنها دادیم ؛ و اگر نسبت به آن کفر ورزند؛ (آئین حق زمین نمى ماند زیرا) کسان دیگرى را نگهبان آن مى سازیم که نسبت به آن کافر نیستند.
گفتم : این بنده گان هدایت شده و نگهبان ، چه کسانى هستند؟ رسول گرامى اسلامى صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هُمْ وَاللّهِ سَلْمانٌ وَ رَهْطُهُ: قسم بخدا آنها سلمان و قوم او (ایرانیان) هستند.
سپس پیامبر افزود: آرى قسم بخدا، خداوند درباره او (سلمان) و شما، این آیه را نازل کرد: وَ اِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لایَکُونُوا اَمْثالَکُمْ و هرگاه سرپیچى کنید و از دین خداوند روى بگردانید، خداوند گروه دیگرى را به جاى شما مى آورد که مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه از مال و جان خود، در راه خدا مى گذرند. من دیگر ساکت شدم و حُدیفه که در آنجا حضور داشت پرسید: این گروه کیانند؟ رسول خداصلّى اللّه علیه و آله فرمود: سوگند به خدا! آن گروه سلمان و قوم او (ایرانیان) هستند.

دسته ها : فیض در فیض

روزى مهدى عباسى ، در خواب دید، صورتش سیاه شده است .

همینکه از خواب بیدار شد خیلى مضطرب و آشفته حال گردید.

و تمام مُعبرّین را جمع کرد و خوابش را براى آنها نقل نموده و از تعبیرش سؤ ال کرد؟ همگى از تعبیر آن عاجز شدند و گفتند: این خواب را فقط ابراهیم کرمانى استادِ معبّرین عصر، مى تواند تعبیر کند. خلیفه او را براى تعبیر، دعوت کرد.

وقتى آن استاد فرزانه حاضر شد، خلیفه خواب خویش را براى او نقل کرد، ابراهیم گفت : اى خلیفه ! شما هیچ ناراحت نباشید چونکه تعبیر خواب ، خیلى خوب و خوشحال کننده است ، و خداوند متعال ، فرزند دخترى به شما عنایت خواهد کرد.

خلیفه گفت : از کجا مى گوئى ؟ ابراهیم پاسخ داد: از کلام نورانى قرآن ؛ زیرا خداوند مى فرماید: (وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ:هرگاه به یکى از آنان مژده دهند که دخترى برایت متولد شده صورتش سیاه مى شود و بشدت خشمگین مى گردد)

مهدى عباسى ، از این تعبیر بسیار خوشنود شد و امر کرد تا ده هزار درهم بعنوان هدیه به او بدهند؛ و درست پس از گذشتن چند ماه ، خداوند متعال ، دخترى به خلیفه کرامت فرمود؛ خلیفه بعد از تولد فرزندش ، دوباره یکهزار درهم دیگر، به ابراهیم معبّر فرستاده و مقام او را گرامى داشت

دسته ها : فیض در فیض
X