مبرد در کتاب الکامل نقل کند که : مردى قریشى - که مامش را نمیدانم - گفت : روزى در کنار سعید بن مسیب نشسته بودم که مرا گفت : دائیان تو کیانند؟
گفتن : مادرم کنیز بوده است .
با این حرف ، گویى از چشمانش بیافتادم . اندکى بعد، سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب آمد و چون از پیش او رفت گفتم : اى عمو! این که بود؟
سعید بن مسیب گفت : سبحان الله العظیم ! آیا او را که از قوم توست ! نمى شناسى ؟ او، سالم بن عبدالله بن عمر است .
پرسیدم : مادرش کیست ؟
گفت : مادرش کنیز است .
اندکى گذشت و على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام آمد و بر او سلام کرده ، نشست و سپس برفت . از سعید بن مسیب پرسیدم : اى عمو! او کیست ؟
سعید گفت : او کسى است که روا نباشد مسلمانى او را نشناسد! او على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام است .
پرسیدم : مادرش کیست ؟
پاسخ داد: مادرش کنیز است .
در این هنگام گفتن : اى عمو! به نظر رسید که چون گفتن ، مادرم کنیز است ، از ارزش من نزد تو کاسته شد؛ ولى من نیز چون اینانم و از این ، باکى ندارم . (مرد قریشى ادامه مى دهد:) پس از آن ، نزد او بزرگى و جلالتى یافتم .
این شهر آشوب ، در متاقب آل ابى طالب علیه السلام حکایت مى کند: نزد کسى از بلغاى بصره ، سخن از صحیفه کامله (امام سجاد) به میان آمد. آن شخص گفت : من نیز بر نوشتن مثل آن قادرم !
پس قلم به دست گرفت و سرش را براى نوشتن پایین انداخت تو سرش را بلند نکرد تا مرد. به جان خودم قسم ! که چنین کسى راه به بیراهه برده و طریق سخط را پیموده است
چشمان هشام لوچ بوده است و ابن خلکان در وفیات الاعیان ، در شرح حال فرزدق مى گوید:
عمل بس نیکویى بدو نسبت داده اند که امید است رفتن او به بهشت را ضامن باشد، و عمل مذکور آن است که چون هشان بن عبدالملک در عهد پدرش به قصد حج به مکه آمد، دور کعبه طواف نمود و سعى کرد تا خود را به حجرالاسود برساند؛ ولى به دلیل ازدحام مردم ، موفق نشد. از این رو، برایش منبرى گذاشتند و او بر آن نشست و به مردم مى نگریست .
در ضمن ، گروهى از اشراف شام نیز در این سفر همراهى اش مى کردند. در این حال ، زین العابدین ، على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیه السلام ، که زیباترین و خوشبوترین مردم بود، پیش آمد و شروع به طواف نمود. چون طوافش به حجرالاسود ختم یافت ، مردم راه را برایش باز کردند تا به آن برسد.
در این هنگام ، مردى شامى گفت : این کیست که هیبتش چنین مردم را متاءثر کرده است ؟
هشام از ترس این که همراهانش به او تمایلى پیدا کنند و علاقه مند شوند، گفت : او را نمى شناسم .
ولى فرزدق که در آن جا حاضر بود گفت : من او را مى شناسم .
مرد شامى پرسید: اى ابافراس ! او کیست ؟
فرزدق نیز در جواب او، قصیده اى را سرود
کلام محمد طلحه شافعى : او، زین العابدین است و قدوه الزاهدین و سید المتقین و امام المؤمنین .
صفاتش گواهى دید که از سلاله رسول خداست ، و سمتش گواه است بر مقام والاى قربت او نزد خدا. پینه هایش کثرت نماز و تهجد او را رساند، و اعراض و روس گردانى اش از دنیاات نشان از زهد اوست . انوار تاءیید و هدایت خدایش بر او تابیده و بدانها هدایت یافته است ، و اوراد عبادت بر او القا شده و با آنها ماءنوس گشته است و او لباس زیباى شان را در بر کرده است .
همواره براى او شب ، مرکبى است که طریق آخرت را با آن طى کند و و او را کراماتت و خوارق عاداتى است که هیچ چشم بینایى چون آن را ندیده است ، و آنها در آثار و اخبار متواتر، مربى و ثابتند، و این گواهى است که او را از ملوک آخرت است
شخص همیشه در حضور است و پاسبان حرم دل است که امام صادق علیه السلام فرمود: القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله و محاسب اعمال خود و مواظب زبان و قلم خود است ، حتى نیاتش را متوجه است . نیت بد هر چند به مرحله عمل نرسد و از جمبه فقهى کیفر نداشته باشد و تعزیر و حد بر آن مترتب نشود، در روح و جان او اثر مى گذارد، نیت بد انسان را تیره مى کند.
حضرت امام سجاد علیه السلام در صحیفه بیانى دارد قریب به این مضمون که : بارالها! کسى که نیت گناه تو مى کند، استحقاق کیفر تمام گناهکاران را دارد. جز این که بزرگوارى تو عقابش نمى کند و عذابش نمى دهد.
این مقام حضور تام یک انسان کامل است ، از این گونه لطایف عرفانى و نکات ذوق در کلمات ائمه اطهارمان علیه السلام بسیار است