معمولا در فرهنگ هاى سیاسى و علوم سیاسى، انقلاب را به یکى از دو صورت زیر تعریف مى کنند:
سرنگونى نظام اجتماعى کهنه و فرسوده و جاى گزینى آن با نظام اجتماعى نو و پیشرفته.
سرنگونى حکومت طبقه یا طبقه هاى رو به زوال و واپس گرا و جاى گزینى آن با نظام اجتماعى جدید و پیشرو، و حکومت طبقه و یا طبقه هاى پیشرو و بالنده.
چون انقلاب ها به صورت ناگهانى رخ مى دهند، برخى آن را به تحوّل ناگهانى در اوضاع سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى همراه با کاربرد خشونت و شورش مردم تفسیر کرده اند. در پاره ایى از موارد نیز براى آن که تعریف عامى ـ شامل هر نوع تحوّل اساسى ـ از انقلاب ارائه شود، مى گویند: انقلاب به هر نوع تحوّل کلى و اساسى اطلاق مى شود.
در فلسفه ى سیاسى و علوم سیاسى ـ اجتماعى، با دو دیدگاه متفاوت به انقلاب نگریسته مى شود; انقلاب به مفهوم سیاسى آن، بیش تر به نشستن ناگهانى و خشن گروهى که حکومت را در دست نداشته اند، به جاى گروهى که قدرت سیاسى و اداره ى کشور را در اختیار داشته اند، گفته مى شود.
بدین ترتیب دست به دست شدن ناگهانىِ قدرت سیاسى، انقلاب نامیده مى شود. از آن جا که هر نوع دست به دست شدن قدرت، حتى بر اساس توافق، انقلاب نامیده نمى شود، لازم دیده اند، خشونت را در تعریف بگنجانند در حالى که الزاماً چنین نیست.
انقلاب، دگرگونى بنیادى در همه زمینه هاى اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى، حقوقى و بهویژه سیاسى است، نسبت به آن چه بیش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است; و این دگرگونى ها همیشه با سرنگونى نظام سیاسى حاکم پیش مى آید و کم تر با آرامش همراه بوده و اغلب با کارهاى خشونت آمیز و ویرانى و خونریزى ها همگام مى باشد.
از دید جامعه شناختى مفهوم انقلاب بیش تر به امور اجتماعى مربوط مى شود، تا امور سیاسى. به همین دلیل تحلیل جامعه شناسانه ى انقلاب چنین است: «بازیافتن ترکیب علل عمومى و علل فرعى که تاروپود رویدادها را به هم مى بافند.»
در تبیین جامعه شناختى از انقلاب، بر نقش اراده ى انسانى، پیشرو بودن دگرگونى انجام گرفته و تخریب و قهرآمیز بودن تأکید مى شود.
بى شک انقلاب به مفهوم سیاسى، با دیگر دگرگونى هاى سیاسى، مثل کودتا که در آن رهبرى، قدرت و سیاست حاکم دست به دست مى شود، و یا شورش که تنها موجب تحوّلاتى در برخى سیاست گذارى ها و احتمالاً بعضى نهادها مى شود، متفاوت است. چنان که از نظر جامعه شناسى نیز، پدیده ى اجتماعى انقلاب با رفرم که به طور معمول به دگرگونى هاى روبنایى و سطحى با حفظ نظام موجود گفته مى شود، تفاوت روشنى دارد.
در برخى موارد نیز تشخیص این که انقلابى رخ داده، یا تغییراتى اجتماعى و سیاسى در حد کودتا یا رفرم انجام گرفته، دشوار است، مانند حوادثى که در پى نهضت هاى استقلال خواهانه رخ مى دهد و تحوّلاتى را پس از کسب استقلال، در جامعه ى نوین به وجود مى آورد.
بى شک حکم کلى در چنین مواردى وجود ندارد و نمى توان همه ى نهضت هاى استقلال خواهانه را انقلاب، یا همه را کودتا و رفرم دانست; چه بسیارند نهضت هایى که با دگرگونى بنیادین همراه بوده و همه ى عناصر لازم براى یک انقلاب را داشته اند، چنان که در مواردى هم تنها مجرى سیاست ها عوض شده و انتقال قدرت با حفظ همه ى ارزش ها، نهادها و اصول حاکم، انجام گرفته است; مى توان انقلاب الجزایر را از نوع اوّل، و به استقلال رسیدن کشورهایى را که حکّام دست نشانده دارند، از نوع دوم به شمار آورد.
منبع: کتاب انقلاب اسلامی ایران (علل, مسائل ونظام سیاسی)
سیدجمال الدین اسدآبادى در محرم سال 1278 هـ . ق. وارد قاهره شد. در آن جا عده اى از علماى اصلاح طلب و جمعى از روشن فکران آزادى خواه مجذوب اندیشه هاى سید شدند. از گروه اوّل شیخ محمد عبده، بنیان گذار نهضت اسلامى مصر، و از گروه دوم سعد زغلول، رهبر حزب وفد که بعدها حکومت مصر را در دست گرفت، شهرت یافتند بدین ترتیب بیدارى مردم مصر و مبارزه با استعمار و غرب ستیزى در این دیار پاگرفت و حتى تبعید سید نتوانست در گسترش این نهضت وقفه اى ایجاد کند; چنان که پیوستن شیخ محمد عبده به سید در اروپا و همکارى وى در نشریه ى العروة الوثقى در گسترش اندیشه هاى وى در جهان عرب به ویژه مصر اثر شایانى بر جاى گذارد.
علاقه ى سید به بارورکردن اندیشه هایش در مصر چنان بود که انگلیسى ها ناگزیر شدند در لشکرکشى به مصر آن قدر وى را در هند نگاه دارند تا به طور کامل بر مصر مسلط شوند و تنها بعد از آن بود که او را رها و مجبور به ترک هند کردند
سید در العروة الوثقى که نخستین شماره اش را در 15 جمادى الاولى سال 1301 هـ . ق. منتشر کرد، به بررسى سیاست دولت هاى استعمارى در کشورهاى اسلامى پرداخت. او سیاست سلطه جویانه ى انگلیس را در مصر مورد انتقاد شدید قرار داد، علل ناتوانى مسلمانان را تجزیه و تحلیل کرد و آنان را به مبارزه براى کسب قدرت و استقلال فراخواند
تشخیص دردهاى اصلى و دلایل عمده ى عقب ماندگى جوامع اسلامى، تأکید بر ضرورت دردزدایى و جهل ستیزى از راه درمان صحیح و ارائه ى برنامه هاى اصلاحى و انقلابى، عمده ترین بخش هاى تفکر سیاسى و نهضت هاى سریع الانتشار سید را تشکیل مى داد. وى اساسى ترین دردهاى جوامع اسلامى و عوامل عقب ماندگى مسلمانان را این گونه برمى شمرد:
1. استبداد حکّام.
2. فقر علمى و عقب ماندگى جامعه ى اسلامى از کاروان علم، صنعت و تمدن.
3. عقاید انحرافى و خرافى که در اندیشه و باور اکثر مسلمانان ریشه دوانده و آن ها را از اسلام ناب نخستین دور کرده است.
4. جدایى که با عنوان ها و انگیزه هاى مذهبى، نژادى و ملى، امت اسلامى را دچار ناتوانى کرده است.
5 . نفوذ و تسلط استعمار غربى بر منابع اقتصادى مسلمانان که موجب غارت آن به دست دولت هاى استعمارى و رکود رشد اقتصادى کشورهاى اسلامى شده و مانند سرطان، حیات اجتماعى و سیاسى مسلمانان را فلج کرده است.
6 . خیانت سردمداران و شخصیت هاى صاحب نفوذ جوامع اسلامى.
مقصود سید از خیانت، تنها وطن فروشى، بازکردن پاى دشمن به سرزمین هاى اسلامى و همکارى و سرسپردگى نبود، بلکه او هر شخصیت صاحب نفوذى را که بتواند از نفوذ بیگانه جلوگیرى و به گونه اى، بر دشمن سلطه جو ضربه بزند و این کار را نکند، خائن مى نامید.
7. تهاجم فرهنگى غربى ها و استفاده ى آن ها از شیوه هاى تبلیغاتى براى نابودى هویت فرهنگى مسلمانان و شکستن روح ایستادگى آن ها.
سید بر اساس تحلیلى کلى از اوضاع جهان اسلام معتقد بود: براى ریشه کنى غده هاى سرطانى از سرزمین هاى اسلامى، باید با شجاعت به پا خاست و حرکت یک پارچه و آگاهانه اى را در راستاى خطوط کلى زیر آغاز کرد.
الف) مبارزه با خودکامگى فرمانروایان، به عنوان یک فریضه ى دینى.
ب) گسترش فرهنگ و بینش اصیل اسلام ناب در زمینه ى پیوستگى دین و سیاست.
ج) مجهّز شدن به علوم و فنون جدید و اقتباس جنبه هاى مثبت تمدن غرب و کنارگذاشتن تفکر الحادى و ابتذال اخلاقى آن.
د) بازگشت به قرآن، احیاى سیره ى سلف صالح، خرافات ستیزى و بدعت زدایى از دامن اسلام ناب.
ه) طرح اسلام به عنوان مکتب جامعى که مى تواند مسلمانان را از عقب ماندگى و وابستگى رهایى بخشد و به آنان استقلال همه جانبه دهد.
و) مبارزه ى بى امان و همه جانبه با استعمار، نفوذ دولت هاى بیگانه و هر نوع فرقه گرایى اسلامى در برابر دشمنان مشترک مهاجم.
ح) دمیدن روح جهاد در کالبد بى جان جامعه ى اسلامى در برابر روحیه ى مهاجم صلیبى که هم چنان دشمن را علیه مسلمانان به تهاجم وا مى دارد.
طمبارزه با خودباختگى در برابر غرب.
ى) مبارزه با روحیه ى تسلیم قضا شدن، گوشه نشینى و بى تفاوتى نسبت به آن چه دشمن بر سر جهان اسلام فرود مى آورد.
سیدجمال از میان خطوط کلىِ استراتژى نهضت اسلامى اش، در دو مورد موفق تر بود:
نخست، پیکار با استعمار که در این راه رنج فراوان برد.
دوم، مبارزه با استبداد که از این رهگذر مشکلات بسیارى براى حاکمان خودکامه در برخى کشورهاى اسلامى بهوجود آورد.
گذراندن دوران طولانى تحصیل در حوزه هاى علمیه ى قزوین، تهران و نجف اشرف از یک سو و آشنایى او به زمان خود، تماس نزدیک با فرهنگ و تمدن غرب، مسافرت هاى طولانى و رایزنى با شخصیت هاى علمى و سیاسى کشورها از سوى دیگر و هم چنین اطلاعات گسترده اى که در زمینه هاى سیاسى، اقتصادى و جغرافیایى کشورهاى اسلامى پیدا کرده بود، بخشى از مزایاى فراوانى بود که به سید امکان مى داد جنبشى را که آغاز کرده بود، با وجود تمام مشکلات، گسترش دهد.
سید، افکار آزادى خواهانه و حرکت سیاسى و اسلامى اش را با تماس ها، گفتوگوهاى شفاهى و جرایدى که منتشر مى ساخت، از جمله مجله ى عروة الوثقى، گسترش داد و طى آن، برنامه هاى پیش ساخته و کم و بیش مدون خود را مطرح نمود. او در این پیکار سیاسى، حملات متقابل دشمن را نیز بى پاسخ نگذاشت و از شیوه هاى ائتلاف، پنهان کارى و پیکار آشکار استفاده کرد
منبع: کتاب انقلاب اسلامی ایران (علل, مسائل ونظام سیاسی)
«انقلاب اسلامی ایران،اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه، به پیش برود بازهم باید روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد».[1]
… من که قریب به دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ(امام خمینی رحمت الله
علیه) تحصیل کردهام باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت
ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر
ایمانم نیز اضافه کرد.
وقتی برگشتم، دوستانم پرسیدند چه دیدی؟ گفتم: چهار تا «آمِنْ» دیدم.
«آمِنْ بِهَدفِه»، به هدفش ایمان دارد.
«آمن بِسَبیلهِ»، به راهی که انتخاب کرده ایمان دارد.
«آمِن بِقولِه»، در میان همه رفقا و دوستانی که سراغ دارم احدی مثل ایشان
به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت میکنند؛ آقا کمی
یواشتر، مردم دارند سرد میشوند، مردم دارند از پای درمیآیند، میگویند؛
نه مردم اینجور نیستند که شما میگویید. من مردم را بهتر میشناسم.
و بالاخره بالاتر از همه «آمِنْ بِرَبِّه»، در یک جلسه خصوصی، ایشان به من
گفت: فلانی این ما نیستیم که چنین میکنیم، من دست خدا را به وضوح حس
میکنم...».[2]
پی نوشتها:
[1]. استاد مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 184.
[2].همان، صص 21 و 22.
نویسنده:سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: سایت راسخون
سیدجمال الدین اسدآبادى در محرم سال 1278 هـ . ق. وارد قاهره شد. در آن جا عده اى از علماى اصلاح طلب و جمعى از روشن فکران آزادى خواه مجذوب اندیشه هاى سید شدند. از گروه اوّل شیخ محمد عبده، بنیان گذار نهضت اسلامى مصر، و از گروه دوم سعد زغلول، رهبر حزب وفد که بعدها حکومت مصر را در دست گرفت، شهرت یافتند بدین ترتیب بیدارى مردم مصر و مبارزه با استعمار و غرب ستیزى در این دیار پاگرفت و حتى تبعید سید نتوانست در گسترش این نهضت وقفه اى ایجاد کند; چنان که پیوستن شیخ محمد عبده به سید در اروپا و همکارى وى در نشریه ى العروة الوثقى در گسترش اندیشه هاى وى در جهان عرب به ویژه مصر اثر شایانى بر جاى گذارد.
علاقه ى سید به بارورکردن اندیشه هایش در مصر چنان بود که انگلیسى ها ناگزیر شدند در لشکرکشى به مصر آن قدر وى را در هند نگاه دارند تا به طور کامل بر مصر مسلط شوند و تنها بعد از آن بود که او را رها و مجبور به ترک هند کردند
سید در العروة الوثقى که نخستین شماره اش را در 15 جمادى الاولى سال 1301 هـ . ق. منتشر کرد، به بررسى سیاست دولت هاى استعمارى در کشورهاى اسلامى پرداخت. او سیاست سلطه جویانه ى انگلیس را در مصر مورد انتقاد شدید قرار داد، علل ناتوانى مسلمانان را تجزیه و تحلیل کرد و آنان را به مبارزه براى کسب قدرت و استقلال فراخواند
تشخیص دردهاى اصلى و دلایل عمده ى عقب ماندگى جوامع اسلامى، تأکید بر ضرورت دردزدایى و جهل ستیزى از راه درمان صحیح و ارائه ى برنامه هاى اصلاحى و انقلابى، عمده ترین بخش هاى تفکر سیاسى و نهضت هاى سریع الانتشار سید را تشکیل مى داد. وى اساسى ترین دردهاى جوامع اسلامى و عوامل عقب ماندگى مسلمانان را این گونه برمى شمرد:
1. استبداد حکّام.
2. فقر علمى و عقب ماندگى جامعه ى اسلامى از کاروان علم، صنعت و تمدن.
3. عقاید انحرافى و خرافى که در اندیشه و باور اکثر مسلمانان ریشه دوانده و آن ها را از اسلام ناب نخستین دور کرده است.
4. جدایى که با عنوان ها و انگیزه هاى مذهبى، نژادى و ملى، امت اسلامى را دچار ناتوانى کرده است.
5 . نفوذ و تسلط استعمار غربى بر منابع اقتصادى مسلمانان که موجب غارت آن به دست دولت هاى استعمارى و رکود رشد اقتصادى کشورهاى اسلامى شده و مانند سرطان، حیات اجتماعى و سیاسى مسلمانان را فلج کرده است.
6 . خیانت سردمداران و شخصیت هاى صاحب نفوذ جوامع اسلامى.
مقصود سید از خیانت، تنها وطن فروشى، بازکردن پاى دشمن به سرزمین هاى اسلامى و همکارى و سرسپردگى نبود، بلکه او هر شخصیت صاحب نفوذى را که بتواند از نفوذ بیگانه جلوگیرى و به گونه اى، بر دشمن سلطه جو ضربه بزند و این کار را نکند، خائن مى نامید.
7. تهاجم فرهنگى غربى ها و استفاده ى آن ها از شیوه هاى تبلیغاتى براى نابودى هویت فرهنگى مسلمانان و شکستن روح ایستادگى آن ها.
سید بر اساس تحلیلى کلى از اوضاع جهان اسلام معتقد بود: براى ریشه کنى غده هاى سرطانى از سرزمین هاى اسلامى، باید با شجاعت به پا خاست و حرکت یک پارچه و آگاهانه اى را در راستاى خطوط کلى زیر آغاز کرد.
الف) مبارزه با خودکامگى فرمانروایان، به عنوان یک فریضه ى دینى.
ب) گسترش فرهنگ و بینش اصیل اسلام ناب در زمینه ى پیوستگى دین و سیاست.
ج) مجهّز شدن به علوم و فنون جدید و اقتباس جنبه هاى مثبت تمدن غرب و کنارگذاشتن تفکر الحادى و ابتذال اخلاقى آن.
د) بازگشت به قرآن، احیاى سیره ى سلف صالح، خرافات ستیزى و بدعت زدایى از دامن اسلام ناب.
هـ) طرح اسلام به عنوان مکتب جامعى که مى تواند مسلمانان را از عقب ماندگى و وابستگى رهایى بخشد و به آنان استقلال همه جانبه دهد.
و) مبارزه ى بى امان و همه جانبه با استعمار، نفوذ دولت هاى بیگانه و هر نوع فرقه گرایى اسلامى در برابر دشمنان مشترک مهاجم.
ح) دمیدن روح جهاد در کالبد بى جان جامعه ى اسلامى در برابر روحیه ى مهاجم صلیبى که هم چنان دشمن را علیه مسلمانان به تهاجم وا مى دارد.
طمبارزه با خودباختگى در برابر غرب.
ى) مبارزه با روحیه ى تسلیم قضا شدن، گوشه نشینى و بى تفاوتى نسبت به آن چه دشمن بر سر جهان اسلام فرود مى آورد.
سیدجمال از میان خطوط کلىِ استراتژى نهضت اسلامى اش، در دو مورد موفق تر بود:
نخست، پیکار با استعمار که در این راه رنج فراوان برد.
دوم، مبارزه با استبداد که از این رهگذر مشکلات بسیارى براى حاکمان خودکامه در برخى کشورهاى اسلامى بهوجود آورد.
گذراندن دوران طولانى تحصیل در حوزه هاى علمیه ى قزوین، تهران و نجف اشرف از یک سو و آشنایى او به زمان خود، تماس نزدیک با فرهنگ و تمدن غرب، مسافرت هاى طولانى و رایزنى با شخصیت هاى علمى و سیاسى کشورها از سوى دیگر و هم چنین اطلاعات گسترده اى که در زمینه هاى سیاسى، اقتصادى و جغرافیایى کشورهاى اسلامى پیدا کرده بود، بخشى از مزایاى فراوانى بود که به سید امکان مى داد جنبشى را که آغاز کرده بود، با وجود تمام مشکلات، گسترش دهد.
سید، افکار آزادى خواهانه و حرکت سیاسى و اسلامى اش را با تماس ها، گفتوگوهاى شفاهى و جرایدى که منتشر مى ساخت، از جمله مجله ى عروة الوثقى، گسترش داد و طى آن، برنامه هاى پیش ساخته و کم و بیش مدون خود را مطرح نمود. او در این پیکار سیاسى، حملات متقابل دشمن را نیز بى پاسخ نگذاشت و از شیوه هاى ائتلاف، پنهان کارى و پیکار آشکار استفاده کرد
منبع: کتاب انقلاب اسلامی ایران (علل, مسائل ونظام سیاسی)
مهم ترین مسایلى که انقلابیون در این مرحله با آن مواجه اند از این قرار است:
الف) بعد از شکست قدرت سیاسى حاکم، قدرت اجتماعى جایگزین آن شده و بر خلاف دوران قبل از انقلاب، دیگر نمى تواند بدون احساس مسئولیّت به عنوان منتقد و نیروى مخالف، قدرت سیاسى را مورد حمله قرار دهد. در این مرحله با سقوط و زوال سیستم سیاسى گذشته، انقلابیون ناچارند سریعاً وظایف و مسئولیّت هاى قدرت سیاسى را بر عهده گیرند و از عهده اجراى آن ها بر آیند. در حالى که به دلایلى از جمله عدم آشنایى با ماشین اجرایى دولت، فقدان تجربه کافى و نداشتن نیروى متخصص و مجرب، با گرفتارى هاى زیادى مواجه خواهند بود. در عین حال توقّعات گروه هاى اجتماعى از سیستم جدید که بیش از دوران قبل از انقلاب است مشکلات و معضلات افزون ترى را بهوجود خواهد آورد.
از طرف دیگر، سقوط رژیم سیاسى قدیم به معناى نابودى کامل ماشین اجرایى دولت نیست و مدّت زمانى طول خواهد کشید تا کلّیه ارزش ها، نهادها، ساخت ها و افراد وابسته به رژیم سیاسى گذشته از صحنه خارج شوند و جاى خود را به نظام جدید دهند. لذا قدرت سیاسى جدید در عین سازندگى، باید بخشى از نیروى خود را صرف از بین بردن آثار مزبور کند.
ب) با سقوط رژیم سیاسى، مبارزه و درگیرى انقلابیون تمام نمى شود، بلکه به صورتى دیگر و احتمالاً با شدّتى بیشتر از گذشته ادامه خواهد داشت. این مبارزه در دو جبهه داخلى و خارجى واقع خواهد شد.
1. جبهه داخلى: آن ها در داخل جامعه باید با دو گروه از مخالفین به مبارزه و درگیرى بپردازند:
گروه اوّل کسانى هستند که به رژیم سیاسى گذشته وابستگى داشتند و از آن منتفع مى شدند و اینک منافع و ارزش هاى خود را با سقوط رژیم مزبور در خطر مى بینند و به مخالفت با رژیم انقلابى جدید مى پردازند. از جمله این مخالفین سلطنت طلبان را مى توان نام برد که در انقلاب هاى فرانسه، روسیه و ایران حضور داشتند.
گروه دوم آن هایى هستند که در مورد سقوط رژیم سیاسى قبلى با سایر انقلابیون توافق و تفاهم کلّى داشتند و حتّى با آن ها همکارى مى کردند و در بعضى موارد ائتلاف رسمى هم میان آن ها وجود داشت ولى در مورد رژیم بعدى و نوع سیستم جایگزین با یکدیگر توافقى نداشته، هریک تلاش مى کنند سیستمى مطابق با خواسته و ایده آل هاى خود ایجاد کنند. طبیعى است که با همکاران قبلى خود درگیر مى شوند و هرگاه از پیروزى نسبى و یا حداقل تفاهم و توافق با آن ها مأیوس شوند به جناح مخالف مى پیوندند و مبارزه اى جدّى را علیه انقلابیون حاکم، آغاز مى کنند.
2. جبهه خارجى: در خارج از حوزه قلمرو حاکمیّت سیاسى نیز انقلابیون با دو نوع مخالفت، مواجه مى گردند:
نوع اوّل در جوامعى است که از لحاظ نوع حاکمیّت، سمبل ها و ارزش هاى مسلّط، وجوه تشابه زیادى با قدرت سیاسى ساقط شده دارند و با شکست سیستم مزبور، بیم از آن دارند که پیروزى انقلابیون موجبات تشویق گروه هاى اجتماعى جامعه آن ها را به انقلاب فراهم سازد و آن ها نیز در صدد بر آیند از آنچه، در جامعه اى مشابه با موفّقیّت رخ داده است، تقلید نمایند. به خاطر چنین ترس هایى است که با انقلابیون مخالفت نموده، مى کوشند به جامعه انقلابى نوپا ضربه زنند و از تداوم، استحکام و شکل گیرى آن جلوگیرى نمایند.
نوع دیگر مخالفت، ناشى از سیستم هاى سیاسى جوامعى است که رابطه بسیار نزدیکى با سیستم سیاسى و یا حتّى منافع و نفوذى در آن سیستم ساقط شده داشته اند و به خاطر چنین منافعى از جمله حامیان رژیم گذشته محسوب مى شدند و اینک با سقوط سیستم سیاسى مزبور منافع آن ها توسط حاکمان جدید در معرض خطر اساسى قرار گرفته است. طبیعى است که ایشان در مخالفت با انقلابیون دست به هر تلاشى مى زنند.
شیوه ها و تاکتیک هاى مخالفت گروه هاى مزبور، تفاوت چندانى با هم ندارند و عمدتاً با تمرکز بر سه رکن اصلى پیروزى انقلاب عمل مى کنند. آنان با ایجاد اختلاف و تفرقه در رهبرى و گروه هاى اجتماعى معتقد به انقلاب و هم چنین با مسخ و یا ایجاد التقاط و تضعیف ایدئولوژى در رابطه با کارآیى و تلاش در ممانعت از تحقق ابعاد مختلف آن ایدئولوژى، سعى مى کنند، انقلاب از محتوا خالى شود و موجبات یأس و بدبینى معتقدان و پیروان آن فراهم گردد.
در اکثر انقلاب هاى بزرگ و موفّق دنیا زمانى که مخالفین خارجى از انحراف و یا شکست انقلاب از طریق ایجاد تفرقه و حمایت و یا هدایت ضدانقلابیون داخلى مأیوس شده اند به برخورد نظامى مستقیم دست زده اند که البته از اکثر این برخوردها نتیجه معکوس به دست آمده است، زیرا جنگ خارجى موجبات انسجام جامعه و حمایت بیشتر از قدرت سیاسى جدید را فراهم مى آورد و فشار بر سیستم سیاسى را از درون کاهش مى دهد.
در اغلب انقلاب ها على رغم این که گروه هاى اجتماعى رادیکال، که انقلاب بر اساس افکار و نظریات آن ها تحقّق مى یابد، در کانون اصلى مبارزه قرار دارند، اما بلافاصله بعد از پیروزى، قدرت را تسخیر نمى کنند و شانس موفّقیّت و کسب حاکمیت سیاسى در خیلى از موارد براى میانه روها زیادتر است زیرا:
اولاً: میانه روها از آن گروه هاى اجتماعى هستند که به رژیم گذشته وابستگى کمترى دارند و سهم عمده اى نیز در دوام و پاسدارى آن نداشته اند و بالنتیجه در مظان اتهام و طرد فورى نیستند.
ثانیاً: میانه روها با خصلت ها و خصیصه هاى محافظه کارانه اى که داشته اند در عین عدم وابستگى نزدیک با سیستم گذشته، به معارضه جدّى با آن نپرداخته اند و در نتیجه تحت تعقیب و فشار نبوده اند و بالعکس با کسب موقعیّت هاى اجتماعى معیّن، امکان کسب تجربه و تخصص را داشته اند. در حالى که گروه هاى رادیکال که اغلب جوان مى باشند و دورانى کم و بیش طولانى را در مبارزه با رژیم سیاسى به سر برده اند، کمتر امکان کسب تجربه و تخصص کافى داشته اند که لازمه عهده دار شدن مسئولیّت هاى اجرایى مى باشد.
ثالثاً: رادیکال ها در شرایط اوّلیه پیروزى، ترجیح مى دهند براى یک دوره انتقالى، مدیریّت دولتى را به میانه روها بسپارند تا هم از گسیختگى نظام سیاسى ـ اجتماعى و احتمال هرجومرج جلوگیرى کنند و هم خود بتوانند به تعقیب باقى مانده ضد انقلابیون، بپردازند. زیرا در این کار تجربه بیشترى دارند و از طرفى فرصت کافى براى برنامه ریزى و شناسایى نیروهاى توانا و وفادار را براى کسب قدرت در دوره بعد داشته باشند.
با این همه از آن جا که اکثر میانه روها همواره میانه رو باقى خواهند ماند، امکان موفّقیّت در اداره جامعه بعد از انقلاب را ندارند و دیرى نخواهد پایید که در تلاش خود شکست خورده، از اریکه قدرت به زیر کشیده شوند.
علل عمده شکست آن ها عبارت است از:
1. عدم توانایى کافى در درک و حلّ مسائل و مشکلات بعد از انقلاب.
2. ناتوانى از تأمین توقّعات، خواسته ها و فشارهاى اجتماعى که در اثر توسعه آگاهى و تحرک سیاسى توده هاى وسیع و آزادشده جامعه انقلابى افزایش یافته است.
3. ناتوانى در هدایت و رهبرى و هم چنین جذب گروه هاى جدید اجتماعى. زیرا این امر احتیاج به تمرکز قدرت از طریق کسب مقبولیّت و یا اعمال زور دارد و میانه روها فاقد هر دو این خصوصیّت ها هستند.
4. ناتوانى در جلوگیرى از رشد و تداوم حرکت هاى سیاسى گروه هاى اجتماعى معارض.
5 . ناتوانى از اتخاذ تصمیمات انقلابى مقتضى در مواقع و موارد حساس و خطیر، به دلیل نداشتن مشروعیّت و مقبولیّت سیاسى و اجتماعى کافى.
مجموع این مسائل باعث مى گردد که میانه روها به تعلّل و سهل انگارى در کارها بپردازند و به نوعى سازش کارى متهم شوند و بالأخره توسط عناصر انقلابى تر که از حمایت وسیع ترى برخوردارند، کنار گذاشته شوند.
در آن هنگام که میانه روها کنار گذاشته مى شوند و قدرت به دست نیروهاى انقـلابى رادیکال مى افتد، بر شدّت مخالفت ضدانقلاب نیز افزوده مى گردد و شکل این مخالفت از حالت سیاسى به برخوردهاى خشن و بعضاً نظامى تبدیل مى شود.
توطئه هاى براندازى، شورش هاى داخلى، ایجاد محیط ترور و وحشت، از جمله اقداماتى است که نیروهاى مخالف انقلاب براى شکست انقلابیون و به دست گرفتن قدرت ترتیب مى دهند. زمانى که این اقدامات، ثمربخش نباشد، تحمیل جنگ خارجى بر رژیم نوپاى انقلابى، عموماً اجتناب ناپذیر است. این جنگ در حقیقت آخرین تلاش براى سرنگونى و شکست انقلاب است، در حالى که این خود زمینه انسجام و تشکل و جلب پشتیبانى عموم مردم را از حکومت فراهم مى آورد، چرا که مردم خود را در مقابل دشمن خارجى مى بینند و بر خود فرض مى دانند که اختلاف نظرهاى داخلى را کنار بگذارند و به دفع تجاوز دشمن خارجى بپردازند.
پیروزى انقلابیون و شکست ضدانقلاب در این مرحله از رویارویى، موجبات تثبیت نظام سیاسى و انقلابى حاکم را فراهم مى کند. شرط اصلى و اساسى پیروزى انقلابیون بر همه مشکلات سیاسى ـ اجتماعى مذکور و مخالفت هاى داخلى و خارجى، تنها حفظ وحدت و یکپارچگى در سه رکن اصلى و اساسى انقلاب (رهبرى، مردم و ایدئولوژى) مى باشد. هر اندازه که رهبرى انقلاب مقبولیّت وسیع تر و کفایت بیشترى به خرج دهد و مشروعیت بیشترى داشته باشد و هر اندازه گروه هاى اجتماعى، که در پیروزى انقلاب شرکت داشته اند، در تداوم آن متّحداً تلاش کنند و حتّى گروه هاى بیشترى را جذب نمایند و هر اندازه که ایدئولوژى انقلاب فراگیرتر و پاسخ گوى ابعاد وسیع ترى از زندگى اجتماعى جامعه انقلابى باشد، موفّقیّت و تداوم انقلاب نیز بیشتر تضمین مى گردد.
تا زمانى که یک نهضت انقلابى در حال حرکت و تلاش (Movement) در جهت رسیدن به مقصود معیّنى مى باشد، مانند آب روانى است که طراوت و شفافیت خود را حفظ نموده و در اثر برخورد با موانع، سنگ ها و صخره ها زلال تر و شاداب تر مى شود. ولى زمانى که در اثر پیروزى و حصول موفّقیّت، حالت ایستا و نهادى (Institution) پیدا مى کند، مانند آب ساکن خواهد بود که رو به فساد و زوال مى رود.
از جمله مواردى که یک انقلاب نوپا را به نهادى ایستا تبدیل مى کند، محدود بودن اهداف انقلاب به سقوط رژیم حاکم در محدوده مرزهاى یک کشور و بازگشت سریع به حاکمیّت قانون (اعم از قانون قدیم و یا قوانین جدید) مى باشد. اگر چه تأسیس نهادهاى قانونى مى تواند به تثبیت نظام انقلاب کمک کند و دوران بى ثباتى را کاهش دهد ولى این خطر وجود دارد که از رشد و تداوم انقلاب که نیاز به برخوردهاى انقلابى دارد، جلوگیرى کند. بهویژه آن که مبارزه با عوامل ارزشى اعم از ارزش هاى اخلاقى، فرهنگى، ادارى و اجتماعى نیاز به زمان دارد، مگر این که رهبرى بتواند با نبوغ و خلاقیّت خاصّ خود، میان حرکت هاى انقلابى که به حضور فعّال مردم نیازمند است و برقرارى نظم و قانون که عامل ثبات جامعه انقلابى و انقلاب است، نوعى آشتى و هماهنگى بهوجود آورد.
منبع: کتاب انقلاب اسلامى زمینه ها و پیامدها