معرفی وبلاگ
امام علی (ع): هر چيز داراي سيماست ، سيمای دين شما نماز است.( بحار الانوار، ج ,82 ص 227 )
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1219158
تعداد نوشته ها : 703
تعداد نظرات : 69
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
براى رهبران و گروه هاى انقلابى مشکل ترین و پیچیده ترین مراحل انقلاب، دوران بعد از پیروزى و غلبه بر قدرت سیاسى حاکم مى باشد. اصطلاح معروف «تخریب به مراتب ساده تر از ساختن است» در مورد انقلاب ها نیز صادق است. انقلابیون در این مرحله با بغرنج ترین مسایل، مشکلات و فشارها مواجه مى گردند و هر انقلابى که بتواند بدون آن که آرمان ها و نهادهاى انقلابى آن دست خوش خسارات اساسى و بنیانى شود، این مرحله را پشت سر بگذارد، موفّقیّت نهایى و تداوم انقلاب را براى سالیان متمادى تضمین کرده است.

مهم ترین مسایلى که انقلابیون در این مرحله با آن مواجه اند از این قرار است:

الف) بعد از شکست قدرت سیاسى حاکم، قدرت اجتماعى جایگزین آن شده و بر خلاف دوران قبل از انقلاب، دیگر نمى تواند بدون احساس مسئولیّت به عنوان منتقد و نیروى مخالف، قدرت سیاسى را مورد حمله قرار دهد. در این مرحله با سقوط و زوال سیستم سیاسى گذشته، انقلابیون ناچارند سریعاً وظایف و مسئولیّت هاى قدرت سیاسى را بر عهده گیرند و از عهده اجراى آن ها بر آیند. در حالى که به دلایلى از جمله عدم آشنایى با ماشین اجرایى دولت، فقدان تجربه کافى و نداشتن نیروى متخصص و مجرب، با گرفتارى هاى زیادى مواجه خواهند بود. در عین حال توقّعات گروه هاى اجتماعى از سیستم جدید که بیش از دوران قبل از انقلاب است مشکلات و معضلات افزون ترى را بهوجود خواهد آورد.

از طرف دیگر، سقوط رژیم سیاسى قدیم به معناى نابودى کامل ماشین اجرایى دولت نیست و مدّت زمانى طول خواهد کشید تا کلّیه ارزش ها، نهادها، ساخت ها و افراد وابسته به رژیم سیاسى گذشته از صحنه خارج شوند و جاى خود را به نظام جدید دهند. لذا قدرت سیاسى جدید در عین سازندگى، باید بخشى از نیروى خود را صرف از بین بردن آثار مزبور کند.

ب) با سقوط رژیم سیاسى، مبارزه و درگیرى انقلابیون تمام نمى شود، بلکه به صورتى دیگر و احتمالاً با شدّتى بیشتر از گذشته ادامه خواهد داشت. این مبارزه در دو جبهه داخلى و خارجى واقع خواهد شد.

1. جبهه داخلى: آن ها در داخل جامعه باید با دو گروه از مخالفین به مبارزه و درگیرى بپردازند:

گروه اوّل کسانى هستند که به رژیم سیاسى گذشته وابستگى داشتند و از آن منتفع مى شدند و اینک منافع و ارزش هاى خود را با سقوط رژیم مزبور در خطر مى بینند و به مخالفت با رژیم انقلابى جدید مى پردازند. از جمله این مخالفین سلطنت طلبان را مى توان نام برد که در انقلاب هاى فرانسه، روسیه و ایران حضور داشتند.

گروه دوم آن هایى هستند که در مورد سقوط رژیم سیاسى قبلى با سایر انقلابیون توافق و تفاهم کلّى داشتند و حتّى با آن ها همکارى مى کردند و در بعضى موارد ائتلاف رسمى هم میان آن ها وجود داشت ولى در مورد رژیم بعدى و نوع سیستم جایگزین با یکدیگر توافقى نداشته، هریک تلاش مى کنند سیستمى مطابق با خواسته و ایده آل هاى خود ایجاد کنند. طبیعى است که با همکاران قبلى خود درگیر مى شوند و هرگاه از پیروزى نسبى و یا حداقل تفاهم و توافق با آن ها مأیوس شوند به جناح مخالف مى پیوندند و مبارزه اى جدّى را علیه انقلابیون حاکم، آغاز مى کنند.

2. جبهه خارجى: در خارج از حوزه قلمرو حاکمیّت سیاسى نیز انقلابیون با دو نوع مخالفت، مواجه مى گردند:

نوع اوّل در جوامعى است که از لحاظ نوع حاکمیّت، سمبل ها و ارزش هاى مسلّط، وجوه تشابه زیادى با قدرت سیاسى ساقط شده دارند و با شکست سیستم مزبور، بیم از آن دارند که پیروزى انقلابیون موجبات تشویق گروه هاى اجتماعى جامعه آن ها را به انقلاب فراهم سازد و آن ها نیز در صدد بر آیند از آنچه، در جامعه اى مشابه با موفّقیّت رخ داده است، تقلید نمایند. به خاطر چنین ترس هایى است که با انقلابیون مخالفت نموده، مى کوشند به جامعه انقلابى نوپا ضربه زنند و از تداوم، استحکام و شکل گیرى آن جلوگیرى نمایند.

نوع دیگر مخالفت، ناشى از سیستم هاى سیاسى جوامعى است که رابطه بسیار نزدیکى با سیستم سیاسى و یا حتّى منافع و نفوذى در آن سیستم ساقط شده داشته اند و به خاطر چنین منافعى از جمله حامیان رژیم گذشته محسوب مى شدند و اینک با سقوط سیستم سیاسى مزبور منافع آن ها توسط حاکمان جدید در معرض خطر اساسى قرار گرفته است. طبیعى است که ایشان در مخالفت با انقلابیون دست به هر تلاشى مى زنند.

شیوه ها و تاکتیک هاى مخالفت گروه هاى مزبور، تفاوت چندانى با هم ندارند و عمدتاً با تمرکز بر سه رکن اصلى پیروزى انقلاب عمل مى کنند. آنان با ایجاد اختلاف و تفرقه در رهبرى و گروه هاى اجتماعى معتقد به انقلاب و هم چنین با مسخ و یا ایجاد التقاط و تضعیف ایدئولوژى در رابطه با کارآیى و تلاش در ممانعت از تحقق ابعاد مختلف آن ایدئولوژى، سعى مى کنند، انقلاب از محتوا خالى شود و موجبات یأس و بدبینى معتقدان و پیروان آن فراهم گردد.

در اکثر انقلاب هاى بزرگ و موفّق دنیا زمانى که مخالفین خارجى از انحراف و یا شکست انقلاب از طریق ایجاد تفرقه و حمایت و یا هدایت ضدانقلابیون داخلى مأیوس شده اند به برخورد نظامى مستقیم دست زده اند که البته از اکثر این برخوردها نتیجه معکوس به دست آمده است، زیرا جنگ خارجى موجبات انسجام جامعه و حمایت بیشتر از قدرت سیاسى جدید را فراهم مى آورد و فشار بر سیستم سیاسى را از درون کاهش مى دهد.

در اغلب انقلاب ها على رغم این که گروه هاى اجتماعى رادیکال، که انقلاب بر اساس افکار و نظریات آن ها تحقّق مى یابد، در کانون اصلى مبارزه قرار دارند، اما بلافاصله بعد از پیروزى، قدرت را تسخیر نمى کنند و شانس موفّقیّت و کسب حاکمیت سیاسى در خیلى از موارد براى میانه روها زیادتر است زیرا:

اولاً: میانه روها از آن گروه هاى اجتماعى هستند که به رژیم گذشته وابستگى کمترى دارند و سهم عمده اى نیز در دوام و پاسدارى آن نداشته اند و بالنتیجه در مظان اتهام و طرد فورى نیستند.

ثانیاً: میانه روها با خصلت ها و خصیصه هاى محافظه کارانه اى که داشته اند در عین عدم وابستگى نزدیک با سیستم گذشته، به معارضه جدّى با آن نپرداخته اند و در نتیجه تحت تعقیب و فشار نبوده اند و بالعکس با کسب موقعیّت هاى اجتماعى معیّن، امکان کسب تجربه و تخصص را داشته اند. در حالى که گروه هاى رادیکال که اغلب جوان مى باشند و دورانى کم و بیش طولانى را در مبارزه با رژیم سیاسى به سر برده اند، کمتر امکان کسب تجربه و تخصص کافى داشته اند که لازمه عهده دار شدن مسئولیّت هاى اجرایى مى باشد.

ثالثاً: رادیکال ها در شرایط اوّلیه پیروزى، ترجیح مى دهند براى یک دوره انتقالى، مدیریّت دولتى را به میانه روها بسپارند تا هم از گسیختگى نظام سیاسى ـ اجتماعى و احتمال هرجومرج جلوگیرى کنند و هم خود بتوانند به تعقیب باقى مانده ضد انقلابیون، بپردازند. زیرا در این کار تجربه بیشترى دارند و از طرفى فرصت کافى براى برنامه ریزى و شناسایى نیروهاى توانا و وفادار را براى کسب قدرت در دوره بعد داشته باشند.

با این همه از آن جا که اکثر میانه روها همواره میانه رو باقى خواهند ماند، امکان موفّقیّت در اداره جامعه بعد از انقلاب را ندارند و دیرى نخواهد پایید که در تلاش خود شکست خورده، از اریکه قدرت به زیر کشیده شوند.

علل عمده شکست آن ها عبارت است از:

1. عدم توانایى کافى در درک و حلّ مسائل و مشکلات بعد از انقلاب.

2. ناتوانى از تأمین توقّعات، خواسته ها و فشارهاى اجتماعى که در اثر توسعه آگاهى و تحرک سیاسى توده هاى وسیع و آزادشده جامعه انقلابى افزایش یافته است.

3. ناتوانى در هدایت و رهبرى و هم چنین جذب گروه هاى جدید اجتماعى. زیرا این امر احتیاج به تمرکز قدرت از طریق کسب مقبولیّت و یا اعمال زور دارد و میانه روها فاقد هر دو این خصوصیّت ها هستند.

4. ناتوانى در جلوگیرى از رشد و تداوم حرکت هاى سیاسى گروه هاى اجتماعى معارض.

5 . ناتوانى از اتخاذ تصمیمات انقلابى مقتضى در مواقع و موارد حساس و خطیر، به دلیل نداشتن مشروعیّت و مقبولیّت سیاسى و اجتماعى کافى.

مجموع این مسائل باعث مى گردد که میانه روها به تعلّل و سهل انگارى در کارها بپردازند و به نوعى سازش کارى متهم شوند و بالأخره توسط عناصر انقلابى تر که از حمایت وسیع ترى برخوردارند، کنار گذاشته شوند.

در آن هنگام که میانه روها کنار گذاشته مى شوند و قدرت به دست نیروهاى انقـلابى رادیکال مى افتد، بر شدّت مخالفت ضدانقلاب نیز افزوده مى گردد و شکل این مخالفت از حالت سیاسى به برخوردهاى خشن و بعضاً نظامى تبدیل مى شود.

توطئه هاى براندازى، شورش هاى داخلى، ایجاد محیط ترور و وحشت، از جمله اقداماتى است که نیروهاى مخالف انقلاب براى شکست انقلابیون و به دست گرفتن قدرت ترتیب مى دهند. زمانى که این اقدامات، ثمربخش نباشد، تحمیل جنگ خارجى بر رژیم نوپاى انقلابى، عموماً اجتناب ناپذیر است. این جنگ در حقیقت آخرین تلاش براى سرنگونى و شکست انقلاب است، در حالى که این خود زمینه انسجام و تشکل و جلب پشتیبانى عموم مردم را از حکومت فراهم مى آورد، چرا که مردم خود را در مقابل دشمن خارجى مى بینند و بر خود فرض مى دانند که اختلاف نظرهاى داخلى را کنار بگذارند و به دفع تجاوز دشمن خارجى بپردازند.

پیروزى انقلابیون و شکست ضدانقلاب در این مرحله از رویارویى، موجبات تثبیت نظام سیاسى و انقلابى حاکم را فراهم مى کند. شرط اصلى و اساسى پیروزى انقلابیون بر همه مشکلات سیاسى ـ اجتماعى مذکور و مخالفت هاى داخلى و خارجى، تنها حفظ وحدت و یکپارچگى در سه رکن اصلى و اساسى انقلاب (رهبرى، مردم و ایدئولوژى) مى باشد. هر اندازه که رهبرى انقلاب مقبولیّت وسیع تر و کفایت بیشترى به خرج دهد و مشروعیت بیشترى داشته باشد و هر اندازه گروه هاى اجتماعى، که در پیروزى انقلاب شرکت داشته اند، در تداوم آن متّحداً تلاش کنند و حتّى گروه هاى بیشترى را جذب نمایند و هر اندازه که ایدئولوژى انقلاب فراگیرتر و پاسخ گوى ابعاد وسیع ترى از زندگى اجتماعى جامعه انقلابى باشد، موفّقیّت و تداوم انقلاب نیز بیشتر تضمین مى گردد.

تا زمانى که یک نهضت انقلابى در حال حرکت و تلاش (Movement) در جهت رسیدن به مقصود معیّنى مى باشد، مانند آب روانى است که طراوت و شفافیت خود را حفظ نموده و در اثر برخورد با موانع، سنگ ها و صخره ها زلال تر و شاداب تر مى شود. ولى زمانى که در اثر پیروزى و حصول موفّقیّت، حالت ایستا و نهادى (Institution) پیدا مى کند، مانند آب ساکن خواهد بود که رو به فساد و زوال مى رود.

از جمله مواردى که یک انقلاب نوپا را به نهادى ایستا تبدیل مى کند، محدود بودن اهداف انقلاب به سقوط رژیم حاکم در محدوده مرزهاى یک کشور و بازگشت سریع به حاکمیّت قانون (اعم از قانون قدیم و یا قوانین جدید) مى باشد. اگر چه تأسیس نهادهاى قانونى مى تواند به تثبیت نظام انقلاب کمک کند و دوران بى ثباتى را کاهش دهد ولى این خطر وجود دارد که از رشد و تداوم انقلاب که نیاز به برخوردهاى انقلابى دارد، جلوگیرى کند. بهویژه آن که مبارزه با عوامل ارزشى اعم از ارزش هاى اخلاقى، فرهنگى، ادارى و اجتماعى نیاز به زمان دارد، مگر این که رهبرى بتواند با نبوغ و خلاقیّت خاصّ خود، میان حرکت هاى انقلابى که به حضور فعّال مردم نیازمند است و برقرارى نظم و قانون که عامل ثبات جامعه انقلابى و انقلاب است، نوعى آشتى و هماهنگى بهوجود آورد.

منبع: کتاب انقلاب اسلامى زمینه ها و پیامدها


X