معرفی وبلاگ
امام علی (ع): هر چيز داراي سيماست ، سيمای دين شما نماز است.( بحار الانوار، ج ,82 ص 227 )
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1188592
تعداد نوشته ها : 703
تعداد نظرات : 69
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

به محض ابلاغ عمومى رسالت ، وضع بسیارى از مردم با محمّد (ص ) تغییر کرد. همان کسانى که به ظاهر او را دوست مى داشتند، بناى اذیت و آزارش ‍ را گذاشتند.
آنها که در قبول دعوت او پیشرو بودند، از کسانى بودند که او را بیشتر از هر کسى مى شناختند و به راستى کردار و گفتارش ایمان داشتند. غیر از خدیجه و على و زید پسر حارثه - که غلام آزاد شده حضرت محمّد )ص ) بود، جعفر فرزند ابوطالب و ابوذر غفارى و عمرو بن عبسه و خالد بن سعید و ابوبکر و... از پیشگامان در ایمان بودند، و اینها هم در آگاه کردن جوانان مکه و تبلیغ آنها به اسلام از کوشش دریغ نمى کردند. نخستین مسلمانان : بلال - یاسر و زنش سمیه ، خباب - ارقم - طلحه - زبیر - عثمان - سعد و... روی همرفته در سه سال اول عده پیروان محمّد (ص ) به بیست نفر رسیدند.

پیامبر (ص ) دعوت به اسلام را از خانه اش آغاز کرد. ابتدا همسرش خدیجه و پسر عمویش على به او ایمان آوردند. سپس کسان دیگر نیز به محمّد (ص ) و دین اسلام گرویدند. دعوتهاى نخست بسیار مخفیانه بود. محمّد (ص ) و چند نفر از یاران خود، دور از چشم مردم ، در گوشه و کنار نماز مى خواندند. روزى سعد بن ابى وقاص با تنى چند از مسلمانان در درّه اى خارج از مکه نماز مى خواند. عده اى از بت پرستان آنها را دیدند که در برابر خالق بزرگ خود خضوع مى کنند. آنان را مسخره کردند و قصد آزار آنها را داشتند. امّا مسلمانان در صدد دفاع بر آمدند.
پس از سه سال که مسلمانان در کنار پیامبر بزرگوار خود به عبادت و دعوت مى پرداختند و کار خود را از دیگران پنهان مى داشتند، فرمان الهى فرود آمد فاصدع بما تؤ مرآنچه را که بدان ماءمورى آشکار کن و از مشرکان روى بگردان
بدین جهت ، پیامبر (ص ) ماءمور شد که دعوت خویش را آشکار نماید، براى این مقصود قرار شد از خویشان و نزدیکان خود آغاز نماید و این نیز دستور الهى بود: و انذر عشیرتک الا قربین  نزدیکانت را بیم ده . وقتى این دستور آمد، پیامبر (ص ) به على که سنش از 15 سال تجاوز نمى کرد دستور داد تا غذایى فراهم کند و خاندان عبدالمطلب را دعوت نماید تا دعوت خود را رسول مکرم (ص ( به آنها ابلاغ فرماید. در این مجلس حمزه و ابوطالب و ابولهب و افرادى نزدیک یا کمى بیشتر از 40 نفر حاضر شدند. امّا ابولهب که دلش از کینه و حسد پر بود با سخنان یاوه و مسخره آمیز خود، جلسه را بر هم زد. پیامبر (ص ) مصلحت دید که این دعوت فردا تکرار شود. وقتى حاضران غذا خوردند و سیر شدند، پیامبر اکرم (ص ) سخنان خود را با نام خدا و ستایش او و اقرار به یگانگى اش ‍ چنین آغاز کرد:
براستى هیچ راهنماى جمعیتى به کسان خود دروغ نمى گوید.
به خدایى که جز او خدایى نیست ، من فرستاده او به سوى شما و همه جهانیان هستم . اى خویشان من ، شما چنانکه به خواب مى روید مى میرید و چنانکه بیدار مى گردید در قیامت زنده مى شوید، شما نتیجه کردار و اعمال خود را مى بینید. براى نیکوکاران بهشت ابدى خدا و براى بدکاران دوزخ ابدى خدا آماده است . هیچکس بهتر از آنچه من براى شما آورده ام ، براى شما نیاورده ، من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام . من از جانب خدا ماءمورم شما را به جانب او بخوانم . هر یک از شما پشتیبان من باشد برادر و وصى و جانشین من نیز خواهد بود
وقتى سخنان پیامبر (ص ) پایان گرفت ، سکوت کامل بر جلسه حکمفرما شد. همه در فکر فرو رفته بودند. عاقبت حضرت على (ع ) که نوجوانى 15 ساله بود برخاست و گفت : اى پیامبر خدا من آماده پشتیبانى از شما هستم . رسول خدا (ص ( دستور داد بنشیند. باز هم کلمات خود را تا سه بار تکرار کرد و هر بار على بلند مى شد. سپس پیامبر (ص ) رو به خویشان خود کرد و گفت :
این جوان (على ) برادر و وصى و جانشین من است میان شما. به سخنان او گوش دهید و از او پیروى کنید.
وقتى جلسه تمام شد، ابولهب و برخى دیگر به ابوطالب پدر على (ع ) مى گفتند: دیدى ، محمّد دستور داد که از پسرت پیروى کنى ! دیدى او را بزرگ تو قرار داد!
این حقیقت از همان سرآغاز دعوت پیغمبر (ص ) آشکار شد که این منصب الهى : نبوت و امامت (وصایت و ولایت ) از هم جدا نیستند و نیز روشن شد که قدرت روحى و ایمان و معرفت علتى (ع ) به مقام نبوت بقدرى زیاد بوده است که در جلسه اى که همه پیران قوم حاضر بودند، بدون تردید، پشتیبانى خود را - با همه مشکلات - از پیامبر مکرم (ص ) اعلام مى کند.

وقتى پیامبر اکرم (ص ) آن همه استقبال و شادى و شادمانى را از مردم مدینه دید، اولین کارى که کرد این بود که ، طرح ساختن مسجدى را براى مسلمانان پى افکند. مسجد تنها محلى براى خواندن نماز نبود. در مسجد تمام کارهاى قضائى و اجتماعى مربوط به مسلمانان انجام مى شد.
مسجد مرکز تعلیم و تربیت و اجتماعات اسلامى از هر قبیل بود. شعرا اشعار خود را در مسجد مى خواندند. مسلمانان در کنار هم و پیامبر اکرم (ص ) در کنار آنها با عشق و علاقه به ساختن مسجد پرداختند. پیامبر اکرم (ص ) خود سنگ بر دوش مى کشید و مانند کارگر ساده اى کار مى کرد. این مسجد همان است که اکنون با عظمت برجاست و بعد از مسجدالحرام ، دومین مسجد جهان است .
پیامبر بین دو قبیله اوس و خزرج که سالها جنگ بود، صلح و آشتى برقرار کرد. بین مهاجران و مردم مدینه که مهاجران را در خانه هاى خود پذیرفته بودند یعنى انصار پیمان برادرى برقرار کرد. پیامبر، توحید اسلامى و پیوند اعتقادى و برادرى را جایگزین روابط قبیلگى کرد. با منشورى که صادر فرمود در حقیقت قانون اساسى جامعه اسلامى را در مدینه تدوین کرد و مردم مسلمان را در حقوق و حدود برابر اعلام فرمود. طوایف یهود را که در داخل و خارج مدینه بسر مى بردند امان داد.
بطور خلاصه ، پیامبر از مردمى کینه توز، بى خبر از قانون و نظام اجتماعى و گمراه ، جامعه اى متحد، برادر، بلند نظر و فداکار بوجود آورد. بتدریج از سال دوم در برابر حملات دشمنان اسلام ، اقدامات رزمى و دفاعى صورت گرفت .

مى دانیم که به موجب آیات قرآن دین اسلام دین جهانى و پیامبر خاتم (ص ) آخرین سفیر الهى به جانب مردم است. بنابراین ماءموریت ، حضرت محمّد (ص ) به سران معروف جهان مانند: خسروپرویز - پادشاه ایران - هرقل (امپراطور روم )، مقوقس (فرمانرواى مصر) و... نامه نوشت و آنها را به دین اسلام دعوت کرد. این نامه ها را ماءمورانى با ایمان ، فداکار و با تجربه براى فرمانروایان مى بردند. درین نامه ها پیامبر (ص ) آنها را به اسلام و کلمه حق و برادرى و برابرى دعوت مى کرد و در صورت نافرمانى آنها را از عذاب خداوند بیم مى داد. همین پیامها زمینه گسترش جهانى اسلام را فراهم آورد.

در سال پنجم از بعثت یکدسته از اصحاب پیغمبر که عده آنها به 80 نفر مى رسید و تحت آزار و اذیت مشرکان بودند، بر حسب موافقت پیامبر (ص ) به حبشه رفتند. حبشه ، جاى امن و آرامى بود، و نجاشى حکمرواى آنجا مردى بود مهربان و مسیحى ، مسلمانان مى خواستند در آنجا ضمن کسب و کار، خداى را عبادت کنند. امّا در آنجا نیز مسلمانها از آزار مردم مکه در امان نبودند. مکى ها از نجاشى خواستند مسلمانان را به مکه برگرداند و براى اینکه پادشاه حبشه را به سوى خود جلب کنند هدیه هایى هم براى وى فرستادند. امّا پادشاه حبشه گفت : اینها از تمام سرزمینها، سرزمین مرا برگزیده اند. من باید تحقیق کنم ، تا بدانم چه مى گویند و شکایت آنها و علت آن چیست ؟ سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر کردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پیامبر خود و دین تازه خود را معرفى کنند. جعفر بن ابیطالب به نمایندگى مهاجرین برخاست و چنین گفت :
ما مردانى نادان بودیم . بت مى پرستیدیم . از گوشت مردار تغذیه مى کردیم . کارهاى زشت مرتکب مى شدیم . حق همسایگان را رعایت نمى کردیم . زورمندان ، ناتوانان را پایمال مى کردند. تا آنگاه که خداوند از بین ما پیامبرى برانگیخت و او را به راستگویى و امانت مى شناسیم . وى ما را به پرستش خداى یگانه دعوت کرد. از ما خواست که از پرستش بتهاى سنگى و چوبى دست برداریم . و راستگو، امانتدار، خویشاوند دوست ، خوشرفتار و پرهیزگار باشیم . کار زشت نکنیم . مال یتیمان را نخوریم . زنا را ترک گوییم . نماز بخوانیم . روزه بگیریم ، زکات بدهیم ، ما هم به این پیامبر ایمان آوردیم و پیرو او شدیم . قوم ما هم به خاطر اینکه ما چنین دینى را پذیرفتیم به ما بسیار ستم کردند تا از این دین دست برداریم و بت پرست شویم و کارهاى زشت را دوباره شروع کنیم . وقتى کار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت ، به کشور تو پناه آوردیم و از پادشاهان تو را برگزیدیم . امیدواریم در پناه تو بر ما ستم نشود
نجاشى گفت : از آیاتى که پیامبر (ص ) بر شما خوانده است براى ما هم اندکى بخوانید.
جعفر آیات اول سوره مریم را خواند. نجاشى و اطرافیانش سخت تحت تاءثیر قرار گرفتند و گریه کردند. نجاشى که مسیحى بود گفت : به خدا قسم این سخنان از همان جایى آمده است که سخنان حضرت عیسى سرچشمه گرفته .
سپس نجاشى به مشرکان مکه گفت : من هرگز اینها را به شما تسلیم نخواهم کرد.
کفار قریش از این شکست بى اندازه خشمگین شدند و به مکه باز گشتند.

پیش از هجرت به مدینه که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگى پیامبر مکرم (ص ) پیش آمد که به ذکر مختصرى از آن مى پردازیم :
در سال دهم بعثت معراج پیغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفرى بود که به امر خداوند متعال و به همراه امین وحى (جبرئیل ) و بر مرکب فضا پیمایى به نام براق انجام شد. پیامبر (ص ) این سفر با شکوه را از خانه امّ هانى خواهر امیرالمؤ منین على (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوى بیت المقدس یا مسجدالاقصى روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیاء (ع ( دیدن فرمود. سپس سفر آسمانى خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانى و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستى و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بى پایان حق تعالى آگاه شد و به سدرة المنتهى رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهى که آمده بود به زادگاه خود مکه بازگشت و از مرکب فضا پیماى خود پیش از طلوع فجر در خانه امّ هانى پایین آمد. به عقیده شیعه این سفر جسمانى بوده است نه روحانى چنانکه بعضى گفته اند. در قرآن کریم در سوره اسرا از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است :
منزّه است خدایى که شبانگاه بنده خویش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهاى خویش ‍ را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست
در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانى مؤ من است .
حادثه دیگر سفر حضرت محمّد (ص ) است به طائف . در سال یازدهم بعثت بر اثر خفقان محیط مکه و آزار بت پرستان و کینه توزى مکیان ، پیامبر (ص ) خواست به محیط دیگرى برود. یکه و تنها راه طائف را در پیش ‍ گرفت تا با سران قبایل ثقیف تماس بگیرد، و آیین اسلام را به آنها بشناساند. امّا آن مردم سخت دل به سخنان رسول مکرم )ص ) گوش ندادند و حبشى بناى اذیت و آزار حضرت محمّد (ص ) را گذاشتند. رسول اکرم (ص) چند روز در نخله بین راه طائف و مکه ماند و چون از کینه توزى و دشمنى بت پرستان بیمناک بود؛ مى خواست کسى را بجوید - که بنا به رسم آن زمان - او را در بازگشت به مکه امان دهد. از این رو شخصى را به مکه فرستاد و از مطعم بن عدى امان خواست . مطعم حفظ جان رسول مکرم (ص ) را به عهده گرفت و در حق پیامبر خدا (ص) نیکى کرد. بعدها حضرت محمّد (ص ) بارها از نیکى و محبت او در حق خود یاد مى فرمود.

X