ولایت تکوینى یا حقیقى، یعنى حقِّ تصرف و تدبیر در خلقت، براساس اراده و مشیّت و بدون دخالت اراده و اختیار مولّىعلیه، در این تصرف و اِعمال سلطه. این نوع ولایت، بازگشتش به علّیت است.
ذات مقدس ربوبى به مقتضاى علّة العلل و مسبّب الاسباب بودنش براى هستى، و فقر و وابستگى محض کائنات به او، تدبیر و تصرف مجموعه آفرینش، تحت اراده و مشیّت مطلقه اوست و او، «ولىّ مطلق» آنان است: «أم اِتَّخذوا من دونه أولیاء فالله هو الولىّ» (شورى/ 9) ما لکم من دونه من ولىّ و لاشفیع» (سجده/4) «أنت ولیّی فى الدنیا والآخره» (یوسف/101).
ولایت تشریعى
ولایت تشریعى یا اعتبارى، ولایتى است که فقط در حوزه موجودات مختار و داراى اراده مثل حوزه حیات انسانى یافت مىشود. ولایت تشریعى، یعنى حقِّ تصرف و تدبیر در تشریع و قانونگذارى و دعوت و تربیت مردم و حکمرانى میان آنان و قضاوت و داورى در امورشان
«الله ولىّ الذین أمنوا یُخْرِجهم من الظلمات إلى النور» (بقره/ 254).
مقایسه ولایت تکوینى و تشریعى نشان مىدهد: بازگشت ولایت تکوینى و ولایت تشریعى، به ولایت بر تکوین و ولایت بر تشریع، یعنى ولایة التکوین و ولایة التشریع است..، زیرا، ولایت تشریعى، خود، یک امر تشریعى و اعتبارى نیست، بلکه یک امر حقیقى است... البته، ولایت اعتبارى نیز داریم، مانند ولایتى که شارع براى پدر نسبت به پسر جعل مىنماید، لکن این ولایت اعتبارى در محدوده خود، مجعول شارع است، به دلیل اعتبارى بودن، هرگز در مقابل ولایت تکوینیّه نیست. تنها ولایتى مقابل ولایت تکوینى است که ولىّ آن، بالذات و بالأصالة، نه به جعل و اعتبار، حق قانونگذارى داشته باشد و آن، ولایت خداى سبحان است که غیر مجعول است. امّا ولایتهاى دیگر، یعنى ولایت انبیا و اولیاء(ع) بر قانونگذارى، همه، ولایت مجعول ست.
ولایت بالذات و بالغیر در قرآن
طبق توحید ربوبى، ولایت تکوینى و تشریعى، در خداوند سبحان منحصر است و ولایت او، ناشى از غیر نیست، لذا ولایت او بالذات است. و در آیاتى از قرآن که ولایت را براى موجودات دیگر ثابت مىبیند، مثل رسول یا آتش یا طاغوت یا شیطان، غرض، بیان مظاهر ولایت الهى در بُعد جمال و جلال است؛ زیرا، این موجودات، مظاهر و وسائطند، و ولایتشان در بُعد تکوین یا تشریع، از حضرت حقّ سرچشمه مىگیرد، از این رو «ولایت بالغیر» دارند:
«مأواکم النار هى مولاکم» (حدید/15)
«و من یتخذ الشیطان ولیّاً من دون اللّه قد خسر خسراناً مبیناً» (نساء/119).
هر ولایتى براى هرکس، به وسیله ادلّه معتبر شرعى کتاب و سنّ ثابت شود، «ولایت بالغیر» نام دارد.
ولایت رسول اکرم(ص) در قرآن
ولایت پیامبر اسلام(ص) ولایت بالغیر است. به حکم آیات قرآن، این وجود مقدّس، از اولیاء به شمار مىرود:
«النبى أوْلى بالمؤمنین من أنفسهم» (احزاب/ 6) «إنما ولیّکم اللّه و رسولُه» (مائده/55).
این دو آیه، هر دو، اطلاق دارند. طبق اطلاقِ آیه 55 از سوره مائده، همان ولایتى که ذات احدیّت داراست، رسول اکرم(ص) نیز دارد. اگر خداى سبحان، ولایت تشریعى بالذات دارد، براى رسول او نیز این ولایت، «بالغیر» مجعول است.
اطلاق آیه احزاب، بر این حقیقت گویاست که در تمامى امور دین و دنیا، باید اراده و خواست پیامبر اکرم(ص) مقدّم شود و جانب آن حضرت، در تدبیر و تصرف بر جانب مؤمنان رجحان دارد و اَوْلى است.
نبىّ اکرم(ص) ولایت تشریعى بر مؤمنان دارد. ولایت تشریعى، تنها، در قانونگذارى و دعوت و تربیت مردم به آن خلاصه نمىشود، بلکه علاوه بر آن، تدبیر سیاسى و انفاذ احکام تشریع شده و داورى در خصومات، طبق قوانین مقرّر، از شاخههاى ولایت تشریعى است.
پیامبر(ص) در جامعه اسلامى، سه منصب و شأن را بر عهده دارد:
1 - منصب تبلیغ و تبیین وحى و بیان اوامر و نواهى الهى:
«وأنزلنا إلیک الذکر لِتُبَیِّنَ للنّاسِ ما نُزِّل إلیهم» (نحل/ 44).
2 - منصب قضاوت و داورى: «فلا و ربِّک لایؤمنون حتّى یُحَکِّمُوک فیما شجر بینهم ثُمَّ لایجدوا فى أنْفسهم حَرَجاً ممّا قضیتَ و یُسَلِّموا تسلیماً» (نساء/ 65).
3 - منصب تدبیر سیاسى: «یا أیّها الذین أمنوا أطیعوا اللهَ وأطیعوا الرسولَ» (نساء/59).
تکرار «أطیعوا» در این آیه شریف حمل بر تأکید نمىشود؛ چرا که تأسیس، مقدّم است. این تکرار، اشارهاش به چهرههاى متفاوت فرمانبردارى از پیامبر است.
اطاعت از آن حضرت در چهارچوب منصب نخست، یعنى منصب نبوّت و رسالت، در واقع، همان اطاعة الله است؛ زیرا، در این منصب، امر و نهى پیامبر(ص)، ارشاد به فرامین الهى مىکند، چنان که معصیت این دستورات نیز معصیت خداوند است، نه معصیت رسول او. امر و نهىِ سرچشمه گرفته از منصب نبوّت، نظیر امر و نهىِ فقیه به مقلّدش است که در واقِع، اِخبار و اِرشاد به حکمالله است، امّا آن حضرت، علاوه بر این احکام، فرمانها و دستورهایى به اقتضاى منصب تدبیر و حکومت خود دارد. او، براى اِعمال حاکمیّت و براساس مصالح اجتماعى و مقتضیات زمان، فرمان به جنگ و صلح و مانند آن مىدهد. اینها، فرمانهایى است که از کرسى ولایت او سرچشمه مىگیرد و مردم، به دستور «أطیعوا الرسول» باید به این احکام، که احکامحکومتى نامیده مىشوند، عمل کنند.
ولایت عترت طاهره(ع)
آیه ولایت یعنى «إنّما ولیکم اللهُ و رسولهُ والذین أمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» - با دلالت اطلاقى و به حکم وحدت سیاق، همان ولایت خدا و رسول را براى بعضى از مؤمنان برخوردار از ویژگیهاى منحصر به فرد (اقامه نماز و اِعطاى زکات در حال رکوع) اثبات مىکند. طبق روایات شیعه و سنّى، از تمامى صحابه، تنها فرد واجد این صفات، حضرت امیرمؤمنان على(ع) است که پس از رسول اکرم(ص) ایشان، مسئولیّت تفسیر وحى و فصل خصومت و تدبیر امور سیاسى مردم را بر عهده مىگیرد و مردم، چنان که موظّف به فرمانبردارى از حکومت و دستورهاى حکومتى رسول اللّه(ص) مىبودند، موظّفند که از اوامر و نواهى حضرت على(ع) هم به عنوان «اُولى الأمر» اطاعت کنند:
«أطیعوا اللَّه و أطیعوا الرسول و أُولى الأمر منکم» (نساء/ 59).
در قرآن، ولایت امر و تدبیر سیاسى امّت، در ارزش، همسنگ تمامى رسالت است. نرساندن فریضه ولایت به مردم، با نرساندن تمامى پیام وحى برابرى مىکند:
«یا أیّها الرسول بَلِّغْ ما أُنزل إلیک من رَبِّک فإنْ لم تفعلْ فما بلّغتَ رسالته و اللّهُ یُعْصمکَ من الناس إنَّ اللّه لایهدى القوم الکافرین» (مائده/ 67).
براى انسان، نعمتى ارزشمندتر از تأمین سعادت دنیوى و اُخروى او قابل تصوّر نیست. براى نیل به این سعادت، باید از احکام الهى اطاعت کرد و تحت ولایت حضرت حقّ و تدبیر و تصرّف او قرار گرفت. پس نعمت حقیقى براى بشر، ولایة اللّه است که در بُعد تدبیر سیاسى و حاکمیّت، از مسیر ولایة الرسول(ص) و ولایة أهل البیت(ع) تحقّق مىیابد و با جعل آن، دین کامل مىشود و نعمت، بر مسلمانان به اتمام مىرسد
«الیوم أکملتُ لکم دینکم و أتْمَمْتُ علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دیناً» (مائده/ 3).
از نظر قرآن، فریضه ولایتِ عترتِ طاهر(ع) و تعیین سرنوشت حاکمیت سیاسى به عنوان استمرار ولایة الرسول و مجارى ولایة الله، نه تنها در تار و پود پیکره دین قرار دارد، بلکه بىولایت، نه دین کامل است و نه نعمت تمام.
ولایت پیامبر و عترتش(ع)، از طرف ولىّ بالذات، ثابت است و آنها،منصوب از طرف خدا به این وظیفهاند.
ولایت باطنى اهل بیت(ع) در قرآن
ولایت حضرات معصوم(ع)، در شاخههاى مختلف ولایت تشریعى، محدود نیست. به استناد اطلاق آیه ولایت، در بُعد ولایت باطنى نیز این انوار تابناک، از اَوْلیایند و از جانب ولىّ مطلق، سبحانه وتعالى، براى پیشروى انسان در صراط ولایت برگزیده شدهاند و زمام هدایت معنوى را در دست دارند. از ایشان، به عنوان امیر قافله اهل ولایت، اشعه و خطوط نورى ولایت، بر قلوب بندگان مىتابد و موهبتها، جویهایى هستند متصل به دریاى بیکرانى که در حقیقتِ وجودى این ذوات مقدس نهفه است
ولایتهاى خاص در قرآن
علاوه بر ولایتهاى گذشته - که مربوط به سرپرستى جامعه و تدبیر سیاسى آنان، و مطلق و کلّى است - آیاتى از قرآن اشاره به ولایتهایى خاص و جزئى دارد که در علم فقه، تفصیل آن مطرح است، مانند ولایت قصاص - «و مَن قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً» (اسراء/ 33) و ولایت اقارب - «وأُولواالأرحام بعضُهُم أوْلى ببعض فى کتاب اللّه» (احزاب/ 6)-.
منبع: کتاب مفاهیم اساسی نظریه ولایت فقیه