معرفی وبلاگ
امام علی (ع): هر چيز داراي سيماست ، سيمای دين شما نماز است.( بحار الانوار، ج ,82 ص 227 )
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1185054
تعداد نوشته ها : 703
تعداد نظرات : 69
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

الهی بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی
الهی همه آتش ها بی محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.

الهی مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند.

الهی محبت تو گلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن.
الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامه بلا بریدم و پرده عافیت دریدم.
یارب ز شراب عشق سرمستم کن                    وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن           یکباره به بند عشق پا بستم کن

الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خودم نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
الهی مرا دل بهر تو در کار است وگرنه با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است؟

الهی تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم.

نی از تو حیات جاودان می خواهم                 نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم                هر چیز رضای توست آن می خواهم

الهی اگر مستم و اگر دیوانه ام از مقیمان این آستانه ام، آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام.

الهی در سر خمار تو داریم. در دل اسرار تو داریم و به زبان اشعار تو داریم. اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم.

الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم، خواست خواست توست. من چه خواهم؟

گر درد دهد بما و گر راحت دوست               از دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی                    مقصود رضای او خشنودی اوست

الهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن.

مناجاتی از خواجه عبدالله انصاری

منبع: سایت سازمان تبلیغات اسلامی

الهی روزگاری تو را می جستم خود را می یافتم، اکنون خود را می جویم تو را می یابم. ای محب را یاد و انس را یادگار، چون حاضری این جستن به چه کار؟

الهی یافته می جویم، با دیده در می گویم که دارم چه جویم، که می بینم چه گویم؟ شیفته این جستجویم. گرفتار این گفتگویم، ای پیش از هر روز و جدا از هر کس مرا درین سوز هزار مطرف نه بس.
خداوندا سزد که اکنون سموم قهر از آن باز داری و کشته عنایت ازلی را به رعایت ابدی مدد کنی.
الهی به عنایت ازلی تخم هدایت کاشتی، به رسالت پیامبران آب دادی، به یاری و توفیق پروردی به نظر خود بارآوردی.

الهی گاه گریم که در اختیار دیوم از بس تاریکی بینم، باز ناگاه نوری تابد که جمله بشریت در جنب آن ناپدید بود. خدایا از تو می گفتم و گاه از تو می نیوشیدم میان جرم خود و لطف تو می اندیشیدم، کشیدا آنچه کشیدم همه نوش گشت چون آوای تو شنیدم.

الهی تو در ازل ما را برگرفتی و کسی نگفت که بردار. اکنون که برگرفتی نه بگذار و در سایه لطف تو خود میدار.
الهی آنچه ناخواسته یافتنی است، خواهنده آن کیست؟ و آنچه از پاداش برتر است پرسش در جنب آن چیست؟ پس هر چه از باران منت است بهار آن دمی است و دانش و کوشش محنت آدمی است.

مناجاتی از خواجه عبدالله انصاری

منبع: سایت سازمان تبلیغات اسلامی

الهی روزگاری تو را می جستم خود را می یافتم، اکنون خود را می جویم تو را می یابم. ای محب را یاد و انس را یادگار، چون حاضری این جستن به چه کار؟الهی یافته می جویم، با دیده در می گویم که دارم چه جویم، که می بینم چه گویم؟ شیفته این جستجویم. گرفتار این گفتگویم، ای پیش از هر روز و جدا از هر کس مرا درین سوز هزار مطرف نه بس.
خداوندا سزد که اکنون سموم قهر از آن باز داری و کشته عنایت ازلی را به رعایت ابدی مدد کنی.
الهی به عنایت ازلی تخم هدایت کاشتی، به رسالت پیامبران آب دادی، به یاری و توفیق پروردی به نظر خود بارآوردی.الهی گاه گریم که در اختیار دیوم از بس تاریکی بینم، باز ناگاه نوری تابد که جمله بشریت در جنب آن ناپدید بود. خدایا از تو می گفتم و گاه از تو می نیوشیدم میان جرم خود و لطف تو می اندیشیدم، کشیدا آنچه کشیدم همه نوش گشت چون آوای تو شنیدم.الهی تو در ازل ما را برگرفتی و کسی نگفت که بردار. اکنون که برگرفتی نه بگذار و در سایه لطف تو خود میدار.
الهی آنچه ناخواسته یافتنی است، خواهنده آن کیست؟ و آنچه از پاداش برتر است پرسش در جنب آن چیست؟ پس هر چه از باران منت است بهار آن دمی است و دانش و کوشش محنت آدمی است.مناجاتی از خواجه عبدالله انصاریمنبع: سایت سازمان تبلیغات اسلامی
الهی یکتای بی همتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی، اصل هر دوایی، داروی دل هایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، مغزز بتاج کبریایی، بتو رسد ملک خدایی.الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان. الهی ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی.الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد، ای اول بی هدایت و ای آخر بی نهایت. ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت، ای حی بی ذلت ای معطی بی فطرت و ای بخشنده بی منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها ، ای رساننده گامها، ای مبر از عوایق، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.الهی ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست و ای که جان بندگان در صف تقدیر تو است، ای قهاری که کس را به تو حیلت نیست، ای جباری که گردن کشان را با تو روی مقاومت نیست، ای حکیمی روندگان تو را از بلای تو گریز نیست، ای کریمی که بندگان را غیر از تو دست آویز نیست. نگاه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم.الهی در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی. پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی.الهی کجا باز یابیم آن روز که تو ما را بودی و من نبودم، تا باز به آن روز رسم میان آتش و دودم... الهی از آنچه نخواستی چه آید و آن را که نخواندی کی آید. ناکشته را از آب چیست و ناخوانده را جواب چیست، تلخ را چه سود اگرش آب خودش در جوار است و خار را چه حاصل از آن که بوی گل در کنار است.الهی هر که تو را شناخت و علم مهر تو افراخت هر چه غیر از تو بود بینداخت.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند        فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی                دیوانه تو هر دو جهان را چه کندمناجاتی از خواجه عبدالله انصاریمنبع: سایت سازمان تبلیغات اسلامی
X